اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فارس من

روایت «فارس من»| از رنجی که بانوان سرپرست خانوار می‌برند

پسرم ۵ ماهه شد فهمیدم شوهرم معتاد است. از آن لحظه، یک روز خوش ندیدم. آینده را نه خوب می‌بینم نه بد. نمی‌دانم چه می‌شود. زندگی می‌کنم فقط.

روایت «فارس من»| از رنجی که بانوان سرپرست خانوار می‌برند

به گزارش خبرگزاری فارس؛ ما فکر می‌کنیم هر آدمی قصه‌ای دارد و هرکس یک زندگی را در خود خلاصه کرده است. حالا که به لطف در میان گذاشتن مسائل و نگرانی‌ها، ما را مَحرم خود می‌دانید، چرا به همین اکتفا کنیم؟ ما راوی قصه‌ها و دردهای شما هستیم. در فارس من شما سردبیر هستید و ما تنها میانجی شماییم برای شنیده شدن صدا و پیگیری مشکلات‌تان. در این روایت‌ها می‌کوشیم تصویر بی‌روتوش و دست‌اولی از جهان شخصی مردم را به اشتراک بگذاریم. نهمین روایت «فارس من» درباره زندگی زنان سرپرست خانوار است؛ کسانی که باید به‌تنهایی جور یک خانواده را به‌دوش بکشند.

 

۱| در یکی از روستاهای شیراز به دنیا آمدم. پدرم کشاورز بود. بیشتر وقت‌ها امتحانات مدرسه همزمان می‌شد با زمان نشاکاری برنج در شالیزار و من نمی‌توانستم درست درس بخوانم. با این همه به هر بدبختی که بود دیپلمم را گرفتم. ما ۹ تا خواهر برادر بودیم. در روستای ما به پسرها بیشتر از دخترها اهمیت می‌دادند. حتی سر سفره گوشت‌ها را بیشتر به برادرها می‌دادند. من همیشه اعتراض می‌کردم. می‌گفتم نباید بین ما فرق بگذارید. مامان همیشه از ما حمایت می‌کرد، ولی پدرم عاشق پسر بود. مامان اگر برای ما لباس می‌خرید بابا دعوایش می‌کرد.


۲| در داروخانه کار می‌کردم که با شوهرم آشنا شدم. اولش هم شوهرم را دوست نداشتم ولی به اصرار خانواده راضی شدم. البته اوایل ازدواج زندگی خوبی داشتیم تا اینکه اعتیاد همسرم همه چیز را بهم ریخت. شیشه مصرف می‌کرد. حتی خانه را هم از دست دادیم. من مهریه و نفقه‌ام را بخشیدم، از همسرم جدا شدم و حضانت پسرم را گرفتم. خانواده شوهرم دو پسر معتاد دیگر هم داشتند و نمی‌توانستم قبول کنم پسرم برود زیر دست آنها.


۳| شوهرم اصلاً طلاق نمی‌داد. امضای طلاق را در زندان گرفتیم. می‌دانستم خیلی دوستم دارد، اما دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم. اوایل ازدواج خیلی خوشحال بودیم. تا آمدم شوهرم را بشناسم و دوستش داشته باشم معتاد شد و از دلم افتاد. همه خوشبختی ما یک سال طول کشید که مثل برق و باد گذشت. برای من زندگی همیشه همین‌طور بوده؛ شادی‌های کوچک و کوتاه و غم‌های بزرگ و طولانی. پسرم ۵ ماهه شد فهمیدم شوهرم معتاد است و از آن لحظه، دیگر یک روز خوش ندیدم. حالا هم آینده را نه خوب می‌بینم و نه بد. نمی‌دانم چه می‌شود. زندگی می‌کنم فقط.


۴| بعد از طلاق، خانواده‌ام، مخصوصاً خواهرانم، حمایتم کردند، اما هرکس گرفتاری خودش را دارد. حالا خیاطی می‌کنم و اجاره‌نشین هستم. باید گلیم خودم را هر طور شده از آب بیرون بکشم. در این ۷ سال خواستگارهای خوبی داشته‌ام که به خاطر پسرم کنار کشیدند. پسرم می‌گوید ازدواج نکن. سختش است. خواستگار که می‌آید می‌بینم ناراحت می‌شود. پسرم ۱۳ ساله است. گاهی همراه دائی‌اش می‌رود سر کار. خودش می‌گوید مامان تو ازدواج نکن، من می‌روم سر کار و خرجی زندگی‌مان را می‌دهم.


۵| سعی می‌کنم گذشته را فراموش کنم و مراقب آینده باشم. باید گذشته را جبران کرد. خودم را بیش از همه مقصر می‌دانم. اشتباهاتم را گردن کسی نمی‌اندازم. کلاس‌هایی هست به اسم «نارانان» که برای خانواده‌های معتادان می‌گذارند. اگر از روزی که طلاق گرفتم در این کلاس‌ها شرکت نمی‌کردم معلوم نبود سر از کدام ناکجاآبادی درمی‌آوردم. کمک کردند با نقص‌هایم روبرو شوم. من خیلی تلاش کردم شوهرم اعتیادش را ترک کند، اما نشد. بیشتر وقت‌ها زندان بود.


۶| خانواده شوهرم به من احترام می‌گذارند. کمک مالی نمی‌کنند ولی احوال پسرم را می‌پرسند. چند وقت پیش که پدرشوهرم سرطان داشت با پسرم برای عیادت رفتیم. پسرم ادای قلدرها را درمی‌آورد. من دوست دارم درسش را بخواند و به جایی برسد. بهش گفتم مکانیکی بخواند. مجرد که بودم دوره کامپیوتر دیدم اما نشد دنبالش را بگیرم و حالا دوست دارم پسرم هر رشته‌ای که خودش دوست دارد بخواند.


۷| هر روز از صبح تا غروب کار می‌کنم. پسرم تنهاست. در کودکی منزوی و خجالتی بود و خیلی سخت با کسی دوست می‌شد. بیشتر ترجیح می‌داد تنها باشد. یادم هست تا مدت‌ها از صدای زنگ در و تلفن می‌ترسید. زندگی برای یک زن تنها که باید یک بچه‌ را هم بزرگ کند سختی‌های زیادی دارد. مردم دید خوبی ندارند و فکر می‌کنند دنبال پول مفت هستیم. گاهی حس می‌کنم زن‌های محله به چشم بد نگاهم می‌کنند و زیر لب انگ‌هایی بهم می‌زنند، یا اگر بخواهم تخفیفی بگیرم تهمت‌هایی می‌زنند.


۸| پسرم از شوهرم متنفر است. می‌گوید اگر روزی ببینمش باهاش دعوا می‌کنم. یادش هست وقتی بچه بود چطور هر دوی ما را کتک می‌زد. پسرم حتی برای مرگ بابابزرگش سوگواری نکرد. از خانواده شوهرم هیچ خاطره‌ای ندارد و آنها را اصلاً دوست ندارد. یادم هست وقتی شوهرم زندان بود، بچه‌ام را می‌بردم مهد کودک و بعد می‌رفتم سر کار. پسرم دوست نداشت مهد کودک برود. بعد یک‌بار عصبانی شدم و با سیم زدم‌اش. مدیر مهد کودک زنگ زد و گفت اگر یک‌بار دیگر بچه‌ات را کتک بزنی مجبوریم به اورژانس اجتماعی اطلاع بدهیم و آنها هم بچه را از تو می‌گیرند. از آن روز دیگر هیچ‌وقت کتکش نزدم.


۹| همیشه از خدا خواسته‌ام هوای من و بچه‌ام را داشته باشد. حتی گاهی که دست و بالم خالی بوده از خودش خواسته‌ام روزی‌ام را برساند. هیچ‌وقت دستم را پیش کسی دراز نکرده‌ام و از روزی هم که طلاق گرفته‌ام تا الان از پس زندگی برآمده‌ام. خوشم نمی‌آید زندگی‌ام را با دیگران مقایسه می‌کنم. از شوهرم که جدا شدم، با خودم می‌گفتم بهترین شرایط را برای پسرم ایجاد می‌کنم، اما زندگی روی سختش را به من نشان داد. بعد از طلاق هم مرد خانه بودم، هم زن خانه، هم باید مادری می‌کردم هم پدری. دیگر جان و توانی برای تربیت درست بچه در من باقی نمی‌ماند.


۱۰| گاهی شب‌ها همین که سرم را روی بالش می‌گذارم، با خودم فکر می‌کنم اگر می‌شد به عقب برگردم طلاق نمی‌گرفتم. دوام می‌آوردم و سعی می‌کردم کاری کنم تا اعتیادش را کنار بگذارد. حالا شوهرم نیست و هیچکس خبری از او ندارد. انگار آب شده و رفته زیر زمین. حتی برای ختم پدرش هم نیامد. نمی‌دانم کجاست و چکار می‌کند. ته دلم با اینکه خیلی اذیتم کرده، آرزو می‌کنم خودش را نجات بدهد و قدر زندگی‌اش را بداند. می‌ترسم یک‌بار که از خیابان رد می‌شوم جنازه‌اش را کنار جوب ببینم. می‌دانم که طاقتش را ندارم و از حد تحملم خارج است. امیدوارم خدا عاقبتش را ختم به خیر کند. عاقبت همه ما را.

 

کمپین بانوان سرپرست خانوار تیرماه امسال در «فارس من» به‌ثبت رسید و حالا صدها امضا بعنوان حمایت دارد.

روایت از فردین آریش

انتهای پیام/ ع

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول